خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

دوسال رنگ تاریکی را ندیدیم

       بیش از دوسالی که درعراق بودم  همیشه روشن بود  یعنی  شب ها  آسایشگاه  کاملا روشن بود وهمچنین  دراین دوسال هم  طلوع  وغروب آفتاب راهم ندیده بودم  ودلم برای  ستاره ها مهتاب

خیلی گرفته بود اون شبی که تبادل می  شدیم  بعد دوسال برای اولی باربه بیرون  آمدیم همه به آسمان خیره شد ه بودیم  وزیبایی های آسمان را مشاهد ه می کردیم    

عید نوروز در اسارت

      درعید نوروز نقاشی  سیب ،سرکه ،سکه،سماق،سمنو، سوزن وسبزه  برای سفره ی هفت سین مان می کشیدیم قلم مان را هم ازدوده های آبگرمکن های حمام اردوگاه درست کرده بودیم 

یه تکه پلاستیک که از آشپزخانه تهیه کرده بودیم بعنوان سفره پهن می کردیم این نقاشی هارا روی آن قرار میدادیم  هنگام تحویل سال همه ی اسرا دورهم می نشستیم بعداز تحویل سال به هم  دیگه تبریک میگفتیم ، بااندکی شیرینی که ازنان وچای شیرین درست می کردیم ازهم دیگه پذیرایی می کردیم یکی ازنگهبان  ها ی آسایشگاه به نام سید های که حدود چهل پنج سال سن داشتند شیعه وبچه ی کربلا بودند ازبیرون که صحنه ی تحویل سال  رادرآسایشگاه نگاه می کردند ازچشمانش مثل باران اشگ می ریختند  وبه حال ما گریه می کردند . 

مراسم 22 بهمن در آسایشگاه

    برایمان هرروز صبح کمی چای شیرین می داند (نوشته شده است )روزی دوتانان هم می داند که به آن سمّون می گفتند به اندازه ی نان ساندویچی های  خودمان می شد وداخلش خمیر بود برای تهیه ی شیرینی 22بهمن خمیر داخل نان هارا درمی آوردیم درچای شیرین قرارمی دادیم کمی شیرین می شد  وبعد مراسمی که بصورت مخفیانه درگروه های ده نفره انجام می شد ازمهمان ها پذیرایی می کردیم  

توالت دو نفره

    بعدازظهر ساعت 4سوت آمار زده می شد کلیه اسراء به داخل آسایشگاهها می رفتند که تافرداساعت هشت صبح اجازه بیرون آمدن را نداشتیم که دراین فاصله درداخل آسایشگاهها هم توالت نبود حال ساعت هشت که به بیرون می آمدیم سه ساعت فرصت داشتیم که بیرون بمانیم     تعداد هشت چشمه توالت که وجود داشت رفع حاجت می کردیم ولی درروزهای باراندگی که چاه پرمی شد وتانکر هم دیرمی آمد که تخلیه بکند دراین بین  فرصت کمتری برای رفع حاجت می ماند لذا مجبوربودند که درروی هر چشمه  ی توالت همزمان دو نفر رفع جاحت نمایند که بازهم به همه نوبت نمی رسید حتی آب هم درهمانجا می خوردیم چون دربیرون محوطه ی اردوگاه آب خوری وجود نداشت که ما مجبوربودیم که درداخل توالت آب بخوریم همچنین یه لیوان آب هم برداریم برای شب مان 

روز تیغ

      دریک هفته دوبار تیغ می دادند که باید ریش مان را می زدیم برای ده نفر یکی نصفی تیغ می دادند که بانصف تیغ سه نفر باید ریشش  رامی تراشی  که نفراول براحتی می توانست ریشش را بتراشد ولی برای نفر دوم یاسوم بسختی این کار انجام می شد وهرکسی هم که ریشش را نمی تراشید تنبیه می شد موی سرمان رانیز باتیغ می تراشیدیم  تیغ ها کند می شدند خیلی زجر می کشیدیم مخصوصا"نفر آخر بعضی وقت ها ریش مان نصفه می ماند که بسیار خنده دار می شد روزی که تیغ می دادند هنگام آمار گیری ظهر سربالا می دادند که اگه هرکسی ریشش رانمی زد حسابی تنبیه می شدند