خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

جمعه ی خاکی

     معمولا روزهای جمعه بقول ارتشی ها روز تأ مین ونگهداری بود دراسارت هم درروزهای جمعه دشداشه می پوشیدیم (لباس بلند عرب هارا می گفتند ) کلیه پتوها رو بیرون می آوردیم گرد خاک های اون ها می تکاندیم  وآسایشگاه را نیزمی شستند حالا اصل مطلب این بود که یه رو ز بعد ازاینکه پتوهارو بیرون بردیم  عراقی  ها گفتند همه بخط شید بعد ازاینکه  همه بخط شدیم دستوردادند که بروی خاک ها داراز بکشید بصورت سینه خیز حرکت کنید وچند نفر ازنگهبانها هم با کابل وباتوم و.....شروع کردن به زدن ماهم هرچه تلاش میکردیم که بطرف جلو حرکت کنیم ولی چون دشداشه بلند بود پاهای مان درداخل آن درجا حرکت میکرد  عراقی ها هر چه توان داشتند میزدند تااینکه من یاد افتاد که دشداشه را بالا بزنم سریع بطرف جلو حرکت کنم که ازاین مهلکه نجات پیدا کنم بااین کار توانستم کمی ازاون ها فاصله بگیرم ازکتک خوردن نجات پیداکنم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد