ماجرای آن چهار اسیر شنیدنی است. فقط اسم یکی از آنها یادم است "علی بیات" آنها هیچ کاری نکرده بودند. فقط عراقیها برای اینکه از دیگران زهر چشم بگیرند، قرعهی شکنجه به نام آنها افتاد.
سرهنگ دستور داد هر چهار نفرشان را به چند ستون بستند. هیچکس نمیدانست با آنها چه خواهند کرد؛ ولی وقتی گازوییل آوردند، دل همه آتش گرفت. کبریت روی پای علی بیات را خود فرمانده کشید.
آن چهار نفر را مظلومانه به آتش کشیدند. بوی گوشت بود و تماشای عراقیها و فریاد جگرخراش سوختگان... علی بیات که زنده ماند، تا مدتها با چرخ راه میرفت.آرزوی نمازدر اردوگاه رمادیه، نیروهای بعثی محدودیت زیادی برای نماز خواندن قایل میشدند. آنجا نماز خواندن ممنوع بود ولی بچهها به طور پنهانی شبها و صبحها، در زیر پتو بدون وضو و با تیمم به طور دراز کشیده نماز میخواندند. شبی از شبها در اردوگاه، یکی از بچههای بسیجی نشسته بود و نماز شب میخواند که سربازان عراقی متوجه شدند. صبح روز بعد آن قدر او را زدند که نیمی از بدنش از کار افتاد....
منبع: کتاب وحشت گاه اسارت - صفحه: 23
آزادی
رحیم با محمود که اهل کرمانشاه بود، کنار هم میخوابیدند. چون هر چهار نفر یک پتو داشتند و هر نفر 25 سانتیمتر جا.
رحیم منافق و مزدور بود. بچهها دل خوشی از او نداشتند. یک روز کتک مفصلی به او زدند. او هم به تحریک کردهای دیگر در صدد انتقام برآمد و زمانی که محمود امجدیان از حمام برمیگشت، از پشت به او حمله کرد و با درفشی که قبلاً تهیه کرده بود، قلب پر درد اسیر دهسالهی اردوگاه را تنها ده روز قبل از تبادل اسرا، شکافت و او در آستانهی آزادی، از قفس تنگ دنیا رخت بربست.</span>مقاومت دراسارت جلد3 - صفحه: 99آلبومیکی از ابتکارات بچهها این بود که از پلاستیک گوشتهای یخ زده، آلبوم عکس درست میکردند که خیلی جالب و مثل نمونههای آن در بازار بود.منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 186 </span>
راوی: جمشید سرمستانی_ موصل 1 </span>آماده ی خرابکاریورزش کردن به طور کلی ممنوع بود. عراقیها کشتی و یا ورزش و یا حتی هرگونه نرمشی را ممنوع کرده بودند.
اگر آنها میدیدند کسی یک مقدار ورزش میکند و بشین و پاشویی به خودش میدهد، فوری به او میگفتند تو داری خودت را برای یک خرابکاری آماده میکنی. بعد او را میبردند و اذیت میکردند.منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 247 </span>
راوی: علی قلی بیگی_ بعقوبه </span></span>