خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

ابزار خیاطی

آموزش

در اوقات فراغت، بچه‌ها درس‌های عربی مثل «شرح ابن عقیل» و «جامع الدروس» و کتاب‌های اصول فقه و دیگر کتاب‌ها را که در دسترس بود مطالعه می‌کردند. زبان‌های فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، عربی فصیح و عربی محلی بین بچه‌ها تدریس می‌شد.
کلاس‌های دبیرستان و راهنمایی و دوران ابتدایی به حالت نهضت در اردوگاه برپا می‌شد. بچه‌ها پیشرفت خیلی خوبی داشتند.
خیلی از بچه‌ها وقتی اسیر شدند بی‌سواد بودند ولی پس از اسارت مدرک پنجم یا سیکل را گرفتند. این باعث خشنودی بود که این‌گونه افراد با دست پر از اسارت به وطن بازمی‌گشتند.

منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 228 </span>
راوی: محمدعلی ملا
آموزش زبان خارجی


در اردوگاه موصل که هزار و هفتصد نفر بودیم، سیصد نفر حافظ سی جز قرآن بودند و عده‌ی زیادی هم ده یا پانزده یا بیست یا بیست و پنج جز قرآن را حفظ کرده بودند.
زبان‌های انگلیسی، روسی، فرانسوی و آلمانی هم تدریس می‌شد و اسرا به آموزش زبان می‌پرداختند. حتی یکی دو نفر هم در اردوگاه الانبار زبان ژاپنی یاد گرفتند.
کتاب‌های درسی هم بود که بچه‌ها خودشان را برای دبیرستان آماده می‌کردند و جز یکی دو پیرمرد که حاضر به درس خواندن نبودند، ما در بین بچه‌ها تقریباً بی‌سواد نداشتیم.

منبع: کتاب مقاومت دراسارت جلد1 - صفحه: 152 </span>


آموزش زنجیره‌ ای

ما در اسارت کلاس‌های متعددی از قبیل کلاس اخلاق و درس عربی و حوزه‌ای داشتیم. البته امکانات کم بود و بچه‌ها محدود بودند و عراقی‌ها اجازه نمی‌دادند بچه‌ها آشکارا کلاس بگذرانند یعنی حتی به صورت چهارپنج نفری هم نمی‌توانستیم کلاس تشکیل بدهیم. لذا هنگامی‌ که بچه‌ها به صورت دو نفری در محوطه راه می‌رفتند، در حال قدم زدن مسایلی را به یکدیگر یاد می‌دادند.
برای مثال خود من زیارت عاشورا را در اسارت یاد گرفتم و در حال قدم زدن به دیگر بچه‌ها هم یاد دادم. کلاس‌های درس هم به علت این‌که معلم‌ها تعدادشان کم بود و افراد دیپلمه به رده‌های پایین‌تر آموزش می‌دادند، طبقه‌بندی شده بود.
مثلاً وقتی‌که در کلاس زبان انگلیسی شرکت می‌کردیم و انگلیسی یاد می‌گرفتیم چون بچه‌ها نمی‌توانستند پنج شش نفر یا بیشتر با هم در یک جا جمع شوند، بعد از این‌که مطلبی را می‌آموختیم در ساعتی بعد با یکی دیگر از برادرها قرار می‌گذاشتیم و درس‌هایی را که آموخته بودیم به او منتقل می‌کردیم.
به این ترتیب که به صورت زنجیره‌ای بچه‌ها به آموزش مشغول بودند و پیشرفت می‌کردند.

منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 231 </span>
راوی: محمود هاشم زادگان _ بعقوبه_ کمپ 18 </span>


آیینه

برای هرکاری که انجام می‌دادیم باید نگهبان می‌گذاشتیم و مخفیانه عمل می‌کردیم. نگهبانی انتخاب کرده بودیم که آینه‌ای به چوب می‌بست و آن را از لای توری پنجره بیرون می‌برد و سرتا‌سر راهرو را دید می‌زد و به محض پیدا شدن یک عراقی خبر می‌داد.
عراقی‌ها این مسأله را فهمیده بودند و مترصد بودند تا آینه را بگیرند و با این سند به حسابمان برسند.
یک‌بار سرباز عراقی کمین می‌کند و در یک فرصت مناسب به طرف آینه هجوم می‌آورد؛ ولی آینه به زمین می‌افتد و خرد می‌شود و سرباز با پوتین تکه‌های آینه را خرد می‌کند و به زمین و زمان بد و بی راه می‌گوید.

منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 86 </span>


ابزار خیاطی

در اول اسارت که عراقی‌ها به ما حقوق نمی‌دادند و پولی هم نداشتیم که با آن بتوانیم سوزن بخریم، از سیم خاردار استفاده می‌کردیم.
آن‌قدر سیم را روی سنگ می‌ساییدیم تا به صورت سوزن درمی‌آمد. میخ‌های فولادی بود که کابل‌های برق را در سیمان‌ها زده بودند. این میخ‌های فولادی را از دیوار بیرون می‌کشیدیم و انتهای آن‌ها را سوراخ می‌کردیم و سوزن درست می‌شد.
کفش‌هایی متعلق به عراقی‌ها بود که فنر داشت. بچه‌ها توسط آن فنرها قیچی درست می‌کردند. زمانی که نخ داشتیم از حوله استفاده می‌کردیم و نخ می‌کشیدیم و پیراهن‌های پاره‌ی خود را وصله می‌زدیم.

منبع: کتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 174 </span>
راوی: محسن آهنگران_ بعقوبه_ کمپ 18 </span> 

</span>
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد