-
وضعیت توالت دراوایل اسارت در بعقوبه:
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 17:07
همچنانکه گفته شد در یک آ سا یشگا ه حد ود هزارو پا نصد نفرازاسراء بودیم این همه جمعیت نیاز به دستشوئی هم دا شتند ودر بیرون فقط یک توالت برای خود نگهبان هادرست کرده بودند وفکری برای اسراءنکرده بودندالبته دراوایل اکثر اسراء یبوست داشتند حتی افرادی بودند که پانزده روز یبوست داشتند نیازبه دستشوئی پیدا نکرده بودند ولی وجود...
-
صبح هانه وآمارروزانه دربعقوبه
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 17:05
صبح ها اگر کمی زودترازخواب بیدارمی شدیم وتحمل دوساعت درصف ایستادن راداشتیم می توانستیم فقط یک لیوان چای گرفت باتوجه به این که هنوز سازماندهی نشده بودیم چای شیرینی هم که می آوردند نمی توانستند به همه برسانند آمارروزانه دربعقوبه: معمولا"هرروز ساعت یازده الی دوازده برای آمارگرفتن به بیرون آسایشگاه می بردند باتوجه به...
-
تقسیم نان دراردوگاه بعقوبه و نحوی آب خوردن
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 17:03
هنگامی که نان می آوردند همه ی اسراء صف می ایستادند به هر نفر یک نان می دادند برای مدت بیست چهارساعت ولی درتقسیم نان به این روش برای همه نان نمی رسید چون عده ای دوبار یابیشتر هم می گرفتند این باعث می شد که برای تعدای از اسراء نان نرسدودرطول روزگرسنه بماند . وزن نان ها حدودا"دویست گرم می شد وشکل آن نیزمانند نان...
-
ورود به بعقوبه
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 16:59
شهرخانقین یک شهرنظامی بود هنگامی که ما رامانند اسراء اهل بیت (س)ازداخل شهرعبورمی دادند اکثرشان کنارخیابان آمده بودند وماراتماشامی کردند بادست اشاراتی نیزداشتند که معلوم بو د که نفرین می کنند شادمان بودند به حالت تمسخر به ما نگاه می کردند اززیرچشمی که ما نگاه می کردیم بسیار به خودشان مغروربودند.خلاصه بعدازکلی خواری...
-
حرکت دادن به طرف عراق
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 16:56
وسایل نقلیه موتوری که دراین جا بود بعضی از نیروها تعدادی ازاین ماشین هاراروشن کردند مشغول تردد وپیداکردن راه گریز بودند این عمل برای نیروی هواییی عراق که دائم درهوا مشغول گشت بودند جلب توجه کرده بودآنها که هدف اصلی شان گرفتن اسیربود همه منطقه را باهواپیما کاملا" زیر نظر داشتند فورا"متوجه شده بودند هلیکپترهای...
-
نحوه ی اسارت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 16:50
درتاریخ بیست و هفتم تیرماه سال شصت وهفت امام خمینی قطعنامه 598شورای امنیت راامضا ء نمودندوبموجب این قطعنامه جنگ به پایان می رسید وامام خمینی(ره) در امضای آن فرموده بودند که من جام زهر رانوشیدم . دراین تاریخ من بعنوان سربازوظیفه درمنطقه ی سومار درخط مقدم جبهه مشغول خدمت بودم با امضای قطعنامه ازطرف امام وصدام یزید منطقه...
-
بازیدهای سرکاری
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:16
روزهایی که قرار بود یکی ازافسران ارشد برای بازدید به اردو گاه سر بزنند ، باید زود تر بلند می شدیم تا اردو گاه را نظافت کنیم ،حسابی اردوگاه راتمیز میکردیم مدت زیادی هم درصف آمار می نشستیم تااینکه این آقا بیاید البته هنگام بازید این ها همه چیز روبه راه بود ولی بعد ازاین که بازدید تمام می شد باز اوضاع مثل قبل می شد
-
غذای زمان اسارت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:14
0 صبحانه کمی آب عدس بود وپنج لیوان چای شیرین . صبحانه را داخل یک ظرف گود دراز که دو طرف آن دو دسته داشت می دیختند ما ده نفر که دریک ظرف غدامیخوردیم باهم قرار گذاشته بودیم یک پنج نفر چای نان بخورد وپنچ نفر دیگر آب عدس را برای. خیس کردن نان که دربیست چهارساعت دو نون به اندازه نون ساندویچی های خودمان بود میدادند اون...
-
پوشاک دراسارت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:13
پوشاک اوایل اسارت به ما لباس ندادند ، لباس های نظامی ما پاره پاره شده بود . بعد از رفتن به اردوگاه بعقوبه به هر نفر یک عدد شورت و زیر پوش و یک جفت دمپایی دادند . بعد از مدتی یک دست بلوز و شلوار زرد رنگ که پشت آن کلمه« P.O.W » حک شده بود . که خلاصه جمله Prisoner of War یعنی « اسیر جنگی » بود .یه جفت کتانی هم داده بودند...
-
آمارگیری دراسارت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:12
روزی 2 الی 3 ساعت در صف آمار می نشستیم صبح که بیدار می شدیم باید پتو ها را جمع و در کنار سوله آنکارد می کردیم. 10 در 10نفر باید در صف رو ی دو پا ، سر پایین می نشستیم تا افسر اردوگاه بیاید و آمار گیری کند . افسر که وارد اردوگاه می شد ، قفل درب سوله هاباز می شد و از سوله شماره یک آمار گیری شروع می شد. بر پا ، خبر دار ،...
-
برنامه روزانه اردوگاه تکریت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:09
برنامه روزانه اردوگاه 16 صبح: درب آسایشگاه ، بعد از 13 الی 14 ساعت باز می شد . قبل از آن باید در صف آمار می نشستیم ،پس از آ مارگیری اجازه بیرون آمدن داده می شد . پس از خوردن صبحانه که شامل عدسی (وصف آن خواهد آمد ) بود ، کار تمیز کردن سلوله و پاکیزه کردن محوطه اردوگاه تکرار می شد . با این کار در صدد بودند به طوری اسرا...
-
آب مایه ی حیات
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:05
یه روز تابستان دربیرون آسایشگاه ودرداخل دستشویی ها دنبال آب میگشتم چند روزی بود که آب نیاورده بودند همه ی اسراء حسابی تشنه بودند خلاصه هرچه به این دراون درزدیم آب پیدانکردیم تااینکه نزدیک ظهر بود گفتند به صف ایست کنید به داخل آسایشگاه برید به هر نفر یه لیوان آب میدن من هم صف ایستادم به محض اینکه آب گرفتم باخودم گفتم...
-
اردوگاه بعقوبه
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:04
شب بود که به بعقوبه رسیدیم دراین جا پادگانی بود که دریک قسمت آن چند تا سوله وجود داشت که به احتمال زیاد تانک های زرهی دراین مکان نگهداری می شدند. کامیون هادرمقابل یکی ازاین سوله توقف کرد دیدم اسرای زیادی دراین سوله ها هستند خلاصه ماراهم پیاده کردند بیرون به خط کردندشام مختصری دادند از شدت ناراحتی به طرف شام نرفتم بعضی...
-
شب اول اسارت
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:03
شب اول اسارت دریک گوشه ی سوله غریبانه نشستم به فکر فرورفتم یادم آمد که فردا روز عید قربان هست وبالاخره یادخانه وخانواده افتادم که هنوزاز اسارت من خبر ندارند باخوشحالی این عید راسپری خواهند کرد امشب رادرخواب وبیداری به صبح رساندم چون باورم نمی شد که اسیرشده ام صبح شدبه خود م گفتم من که کسی رانمی شناسم بلند شم دربین این...
-
صبحانه دربعقوبه ونحوه ی آب خوردن
جمعه 8 بهمنماه سال 1389 00:00
صبح ها اگر کمی زودترازخواب بیدارمی شدیم وتحمل دوساعت درصف ایستادن راداشتیم می توانستیم فقط یک لیوان چای گرفت. باتوجه به این که هنوز سازماندهی نشده بودیم چای شیرینی هم که می آوردند نمی توانستند به همه برسانند نحوه آب خوردن: درداخل انباری که مابودیم( ویابه اصطلاح آسایشگاه )دریک گوشه چهار دستگاه تانکرآب ثابت گذاشته بودند...
-
آمارروزانه دربعقوبه:
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:58
معمولا"هرروز ساعت یازده الی دوازده برای آمارگرفتن به بیرون آسایشگاه می بردند باتوجه به این که بیشتر اسراء لباس مناسب نداشتند من خودم فقط یک شلوار داشتم ازبس که کثیف شده بود به صورت شلوارک درست کرده بودم همان تنم بود دیگر هیچ گونه لباس نداشتم درواقع سیمای ظاهری ما مانند انسان های اولیه بود درهنگام عقب نشینی پوتین...
-
استفاده ازچیفه به عنوان زیراندازولیوان
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:53
ازچیفه هم به عنوان لیوان هم به عنوان زیراندازاستفادن می کردیم بعدازآماربامحمد غریب به داخل آسایشگاه می آمدیم معمولا"جایی رابرای استراحت با ید تعیین می کردیم گردوخاک آن راتمیزمی کردیم درواقع برای استراحت شب جامی گرفتیم هنگام خواب مادونفری چیفه رابه زیرمان پهن می کردیم وپتن های محمد نرم بود هنوزقابل استفاده بود وبه...
-
حمام کردن با یک سطل آب
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:52
شب ها درب آسایشگاه بازبود وچند تا نگهبان هم بیدار بودند من یک سطل حدودچهار لیتری پیدا کردم به نگهبان گفتم اجازه بدهید یک سطل ازبیرون بیاورم باهزارمکافات توانستم او را راضی کنم تا یک سطل از بیرون بیاورد از فرصت استفاده کردم آمدم به گوشه ی آسایشگاه که تانکر های آب بودند البته این هاشب ها خالی بودند با این آن توانستم نصف...
-
نحوه ی تقسیم نان
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:51
تقسیم نان خیلی جالب بود چون مقدارنان کم بود واسراء درتقسیم بندی آن بسیارحساس بودند هنگامیکه ماشین نان می آمد مسئول آسایشگاه به مسئولین گروههای صدنفره اعلام می کردند که برای تحویل گرفتن نان به کنارماشین بروند برای هرصد نفرحدود دویست نان می دادند آن هاهم می آوردند بین مسئولین پنجاه نفره هاتقسیم می کردند وآن هاهم بین...
-
مداواباپوست انار
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:50
همچنانکه قبلا" گفته شد بدلیل کمبودآب سطح بهداشت فردی ومحیطی خیلی پائین بود لذابیشتر اسراء به اسهال عادی وکم کم به اسهال خونی مبتلا می شدند درواقع برای آب شرب مشکل داشتیم یعنی برای خوردن آب پیدانمی کردیم تاچه رسد به اینکه بتوانیم ازآب برای شستسوی هم استفاده کنیم به همین علت بودکه اکثراسراء مبتلابه اسهال می شدند...
-
انتقال به تکریت
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:49
درتکریت اردوگاه های زیادی بودواردوگاه شانزده راهم تازه درست کرده بودند می خواستندآنجا را همپرکنند لذا از هر اردوگاه چند نفرآورده بودند آسایشگاه شماره چهاراین اردوگاه را کاملامنتقل کردند به تکریت ما هم که با محمدغریب در اردوگاه هجده بعقوبه بودیم ماراهم بردند. دقیقا یادم نیست که چه روزی بودولی یادم هست که فصل پاییز بود...
-
تونل وحشت
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:48
شب شده بود جلوی اردوگاه اتوبوس ها توقف کردند پس ازاینکه فرمانده اردوگاه آمدمارابه داخل محوطه اردوگاه بردند هنوزاردوگاه ازنظرساخت وساز تکمیل نشده بود ولی باهمین وضع اردوگاه مجبور بودیم که دراینجا پیاده بشویم اتوبوس هاتقریبا"بافاصله ی یکصد متری آسایشگاه توقف می کردند دراین فاصله ی یکصد متری سربازان عراقی...
-
آتش تهیه دراسارت
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:39
بعد ازچند روزی که ازبعقوبه به اردوگاه ۱۶تکریت رفته بودیم یه شب برق هارا خاموش کردند وشروع کردن به تیراندازی هوایی یه سروصدایی راه انداخته بودند که احساس میکردی که آلان آسایشگاه منفجر میشه یه نیم ساعتی به همین شکل گذشت مافکر کردیم که میخواهند آسایشگاه ها را یکی یکی منفجر کنند لحظه شماری میکردیم که کی دود میشم میریم به...
-
موقعیت جغرافیایی اردوگاه تکریت ۱۶
پنجشنبه 7 بهمنماه سال 1389 23:32
اردوگاههاى تکریت حدوداّ در 20 کیلو متری شهرتکریت ودر 105 کیلو متری موصل در پادگان صلاح الدین در بیابانهای کنار جاده بغداد - موصل قرار داشت. در سمت راست این جاده، رودخانه دجله و راهآهن بود. پادگان زرهی عراق بنام صلاح الدین درهمین منطقه ودرسمت راست جاده بغداد - موصل قرار داشت در این پادگان چندین اردوگاه وجود داشت:...