خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

ناگفته های فاطمه ناهیدی ازاسارت

از خودتان نپرسیدید که زن در جبهه چه می کند؟چرا، ولی با توجه به تخصصی که داشتم و مخصوصاً با عشقی که به خدمت به کسانی که به تجربه های پزشکی من نیاز داشتند، می دانستم که حضورم مفید خواهد بود. نترسیدید؟ چرا. یادم می آید که با صدای هر انفجاری بند دلم پاره می شد. من هیچ وقت جنگ را آن جور ندیده بودم.


ادامه مطلب ...

شما لطف کنید و خبررسیدن آ زاده را به خا نواده اش بدهید؛

شما  لطف کنید و خبررسیدن آ زاده  را به خا نواده اش بدهید؛

اتوبوس  ما در شهر اسلام آباد غرب در حا ل حرکت بود  که نو جوانی  خود ش را به اتوبوس  ما رساند و پس ا ز خوشامد گویی  از من شماره  تلفن خانواده ام را  خواست  تا خبر رسیدنم  به ایران  را به آنها  بدهد تا آمد م شماره  تلفن را  به ا و بگویم  اتوبوس  حرکت  کرد و مسیری طولا نی  را در شهر طی کرد نزدیک چهار راه  که رسیدیم ، ا ز پنجره  به بیرون نگاه  کردم و دیدم آن نوجوان د ر حا ل  دویدن است . نفس زنان به اتوبوس رسید وا ز پنجره  آن آ ویزان شد وشماره را به ا و دادم  ولی مطمئن  نبودم  که زنگ بزند . پس ا ز اینکه  به مشهد رسیدم و با ا ستقبا ل خوب هموطنا ن خو دم  روبرو شد م  همیشه آ ن استقبال با شکوه  را به  یاد دارم  و ممنون مردم هستم ، خا طره های ا ولیه ورود به وطن را با خود مرور می کردم وآن صحنه نوجوان ا سلام آبادی به ذهنم رسید ا ز خانواده ام  پرسیدم  که  آ  یا  کسی ا ز اسلا م آ باد غرب  زنگ  زده  که آ مدن  مرا  به ا یران  خبربدهد، خا نواده ا م  گفتند ا ز اسلا م آباد که نه ا زمشهد کسی زنگ زده بود . خوشبختانه تلفن  کسی که تماس گرفته بود را یاددا شت کرده بودند ،تما س گرفتم و ما وقع ما جرا را پرسیدم خانمی به من گفت که نو جوانی ا زا سلا م آباد  با ما تماس  گرفته  و گفته یکی ا ز آ زا دگان  مشهد  وا رد شهر ما شده  و من هر چه با تلفن آنها  تماس  می گیرم کسی جوا ب  نمی دهد چون برای  من که ا ز مخا برات تماس می گیرم تما س مجد د مشکل ا ست شماره آخر تلفن آزاده را که شما ره 5 بوده  تغییر دادم و شماره 6  را گرفتم که منزل شما ست شما  لطف کنید و خبررسیدن آ زاده  را به خا نواده اش بدهید؛ خیلی اصرار کرده  بود و شماره تلفن منزل داییش را داده  بود که مجددا با تماس با آن نوجوان از ایشان  تشکر کردم . هر چند خا طرات ورود به  میهن  خیلی زیاد است ولی این  دلا وری  و ایثار یک  نوجوان ایرانی که ظا هرا وضعیت اقتصادی  خوبی هم نداشت  بسی  جا لب  بود و افتخا ر می کنم  که برای  چنین مردمی شکنجه های اسا رت را تحمل کردم و به درجه جانبازی رسیدم.     

منبع :http://khaterat-m.blogfa.com/9005.aspx