خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

خاطرات اسارت

درباره دوسال اسارت دردراردوگاه تکریت نوشته خواهد شد

پای این مرد را در اردوگاه، اطو کشیدند

عدنان،نگهبان جنایتکار و طراح انواع شکنجه اسرا که به زبان فارسی نیز تسلط داشت در اردوگاه اسرای ایرانی ۱۱ تکریت مراقب بود که در همان ماههای اول اسارت، آنچنان از اسرا، زهر چشم بگیرد که دیگر هیچ وقت جرات فرار ،شورش و یا اعتراض به شرایط اردوگاه را نداشته باشد،او خودش چندین بار این حرف را پیش بعضی اسرا گفته بود.لی او یک چیز دیگر ا هم گفته بود که خیلی برای ما در آنجا جالب بود او می گفت:ما شمار ا می زنیم چون از شما می ترسیم! و ما نمی فهیمدیم یعنی چی این حرف!

بعضی از اسرا می گفتند که عدنان مدتها در ایران هم زندگی کرده بود شاید از خودش شنیده بودند ،عدنان شخصیت پیچیده ای داشت ، گاهی با بچه ها شوخی می کرد ، گاهی تیکه می انداخت و گاهی به خود عراقیها بد و بیراه می گفت و از طرفی کاملا با شیوه های ارعاب و ترساندن و اذیت و آزار و شکنجه افراد آشنا بود که احتمالا این شیوه ها را در سازمان استخبارت عراق آموزش دیده بود .دو سه ماهی از تشکیل اردوگاه ۱۱ تکریت می گشت،بچه ها،بسیار کتک خورده بودند،فضا رعب آور و شکننده بود،هنوز اوضاع در اردوگاه تثبیت نشده بود تعدادی از اسرا به علت مجروحیت و عدم رسیدگی لازم فوت کرده بودند،عده ای بشدت ترسیده بودند،اوضاع وحشتناک بود،هر روز یک آسایشگاه کتک میخورد،و اوضاع جاسوسی هم گرمگرم بود،تعداد بسیار کمی دست به جاسوسی زده بودند و این باعث زجر بیشتر بچه ها می شد.

 

آزاده سرافراز حسن طاهری

در این بین تعدادی از اسرا که از هز لحاظی ارشدتر بودند یا بیشتر به خود مسلط بودند در صدد کمک به بقیه و مخصوصا جوانترها و پیرمردها و همچنین مجروحین اسیر بودند و نهایت از خود گذشتگی را می کردند تا کمترین آسیب روحی و جسمی به اینها برسد ،گاهی حتی خود را سپر بلای دیگران می کردند،اوج ایثار و فداکاری را می شد دید و واقعا بودن در این شرایط نصیب هر کسی نمی شود و شاید هیچوقت هم نشود ،چند دسته بخصوص در این فداکاریها نقش اساسی تری داشتند،مضمدین یا همان بهیارها که به کمک مجروحین می شتافتند،بچه هایی آشپزخانه ک عموما بسیجی و مذهبی بودند ،بعضی از بچه های سپاه و حوزه مثل نادر دشتی پور و حاج آقا باطنی و مرحوم اسدالله خالدی  و بچه های بند ۳ بخصوص مرحوم امیر عسگری و شهید جسین پیراینده و دوستانش و همینطور کارگرها هم بسیار کمک می کردند،البته واقعا اینقدر تعداد این بچه ها زیاد بود که نمی شود همه را اسم برد ،بسیاری بسیجیانی بودند که هیچ ارشدیتی نداشتند و گمنام ولی واقعا فداکاریهای عجیبی می کردند دوستان می توانند برای تکمیل این نوشته بعدا در قسمت نظرات اسامی و فداکاریهای این دوستان را اضافه کنند.

عدنان مدتی بود که در فکر کامل کردن حلقه های رعب و وحشت و تضمین بستن همه گونه راههای اطلاع رسانی و فرار بود، یکی از جاهایی که اهمیت ازتباطی زیادی داشت آشپزخانه بود او برای اینکه این قسمت نیز صدردصد در اختیار و تحت فرمان و نوکری عراقیها باشد و هیچگونه کمک اضافی به اسرا نکند به سراغ آشپزها رفت.

حسن طاهری، آزاده اصفهانی و دوستانش از جمله  رزعلی  که در سال ۱۳۶۵ در قسمت آشپزخانه اردوگاه اسرای ایرانی در عراق-۱۱ تکریت-کار می کرد به بهانه شیرین کاری یک جاسوس  مجبور شدند مدتها رنج و عذاب فوق العاده دردناکی را تحمل کند،این دو که آرام و سربزیر بودند بخصوص به تنها چیزی که فکر می کردند ،کیفیت بهتر غذای اسرا و خدمت مخلصان به آنها بود و در این بین هیچگونه خوش خدمتی به عراقیها و بعضی اسرای بریده را بر نمی تافتند بالاخره تحمل این چنین مردان بی ادعا و مخلص و مقاوم برای عراقیها سخت آمد و دنبال بهانه برآمدند.

اسیر جاسوس بهانه را دست عراقیها داد و به آنها گفته بود این بچه های آشپزخانه قصد دارند به اسرا برای فرار از اردوگاه کمک کنند ،خدا عالم است که این حرف عراقیها بود که توی دهن این جاسوس گذاشته بودند یا خودش خود شیرینی کرده بود و به دورغ همچینین ادعایی را مطرح کرده بود.بهرحال یکی از چند شکنجه ای که برروی حسن طاهری و رزعلی انجام شد سوزندان پای این دو با اطوی داغ بود ،، علیرضا دهقان که آن زمان در آسایشگاه ۳ بند یک بود می گفت یکمرتیه صدای ناله وحشتانکی شنیدم و خودم با چشم خودم دیدم که سربازهای عراقی از وحشت داشتند فرار می کردند گویا این همان لحظه ای بود که اطوی داغ را …این جاسوس روی پای های رزعلی و بعد حسن طاهری قرار بود………البته دراین ماجرا حسین صادق الوعد که نیز باغبان بود را به سلول بردند و به او برق وصل کردند و…..در اینجا گزارش وبلاگ رسمی اردوگاه یازده تکریت را که در شهریور ۱۳۹۰ در همین مورد نوشته شده است را به عرض شما یم رسانیم:

گزارش وبلاگ یازده تکریت از این واقعه/ هجدهم شهریور ۱۳۹۰

حسن طاهری که در سال ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۴ به اسارت عراقیها در آمد مدت چهار سال از عمر خود را در اردوگاه مفقود الاثر یازده تکریت عراق گذراند او  بعد از ۲۱ سال هنوز آثار شکنجه را با خود همراه دارد و پای اطو کشیده حسن یک سند زنده از ان شکنجه ها می باشد که در اوایل اسارت در این اردوگاه بر روی او انجام شده است ،حسن آقا و یک تیم از بچه های بسیجی مثل علی عاشوری(زینبی) و مهدی چگینی،مسعود شیردل و محسن احمدی،روزعلی مسئول آشپژخانه بودند عراقیها نمی خواستند بسیجیها مسئول آشپژخانه باشند برای همین یک توطئه کردند .

“حسن آقا” و “روزعلی” در یک بعد از ظهر بهاری توسط عدنان به اتاق نگهبانان در بند یک و دو برده شده و کتک خوردند وسپس بر کف پای انها اطوی داغ کشیدند که هنوز هم حسن آقا کاملا بدرستی نمی تواند راه برود و کمی می لنگد،علت شکنجه آنها یک گزارش دروغین توسط یک جاسوس بود که گغته بود آشپژها طرح فرار دارند،گرچه گفتیم اینها توطئه بود.

در باره این شکنجه وحشتناک ،آزاده سرافراز،حاج علیرضا دهقان می گوید ما در بند یک آسایشگاه ۳ بودیم که آن روز بعد از ظهر به ما گفتند کف آسایشگاه دراز بکشید و صداتون در نیاد در همین حین همه یکمرتبه صدای فریاد وحشتناکی را شنیدیم ،من طاقت نیاوردم و  پا شدم  رفتم کنار پنجره ببنیم چه شده است که بچه ها مرتب می گفتند علی بشینٰ کتکت می زنند، و بعد دیدم که دو سه نفر از نگهبانان دارند از وحشت فرار می کنند و به سمت درب خروجی اردوگاه رفتند و بعد عدنان ملعون با سینه ای سپر کرده بیرون آمد و انگار یک شاهکار انجام داده است.

بعد از اجرای این شکنجه همه بچه های بسیجی را از آشپژخانه بیرون کردند و بجای آنها کسانی را آوردند که هم مسلک انها باشند یا حداقل بسیجی نباشند،حسن آقا در زمستان قبل متاسفانه ۷ تن از نزدیکانش از جمله داماد و دختر تازه عروسش را از دست داد.

سایت طوبی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد